دلتنگ می شوم
دلتنگتر از همه دلتنگی ها
گوشه ای می نشینم
و حسرت ها را می شمارم
و باختن ها را،
و صدای شکستن ها را...
نمی دانم من
کدام خواهش را نشنیدم
به کدام دلتنگی خندیدم
که این چنین دلتنگم
نظرات شما عزیزان:
سلام عزیزم خوشحال میشم به منم سر بزنی منتظرتم بوس
سلام عزیزم خوشحال میشم به منم سر بزنی منتظرتم بوس
سلام عزیزم خوشحال میشم به منم سر بزنی منتظرتم بوس
دِلْـــ تنگے اَمْـــ را با فاصلــہ مے نويسَمْـــ ...
تا شايدْ فاصلــہ اے بينــِ دِلَمْـــ و تنگے بيُفـــتدْ ...
چــہ خيالــــِ خامے ... !
اينْـــ مَدار فاصلــہ مُـــوَربْـــــ اَستْــــ ...
چندے كــہ بگذردْ ... دوباره مے شَودْ :
" تَــــــنْـــــــــگے ِ دِلْــــــــــــــــــــ "
تا شايدْ فاصلــہ اے بينــِ دِلَمْـــ و تنگے بيُفـــتدْ ...
چــہ خيالــــِ خامے ... !
اينْـــ مَدار فاصلــہ مُـــوَربْـــــ اَستْــــ ...
چندے كــہ بگذردْ ... دوباره مے شَودْ :
" تَــــــنْـــــــــگے ِ دِلْــــــــــــــــــــ "
hamid 

ساعت18:51---26 ارديبهشت 1391
راستي وبم www.downloadahang.orq.ir
www.downloadebazi.orq.ir
www.downloadebazi.orq.ir
☻عشـــــــق دروغيـــــــن☻ 

ساعت23:17---22 ارديبهشت 1391
درس زندگی:
بر لب جویی و در کنار کسی که دوستش داشتم نشسته بودم.کف دستش را در جوی فرو برد و آن را بیرون آورده و به من نشان داد و گفت:آبی که کف دستم جای گرفته میبینی؟این نشانه عشق من است!
و به راستی چنین بود...مادامیکه دستانمان را با دقت باز نگه داریم آب در کف دستها باقی میماند.اما اگر انگشتانمان را سفت و سخت به هم بچسبانیم و و سعی کنیم که آبها را به اجبار در دستهایمان نگه داریم یک قطره آب هم در کف دستهایمان باقی نمی ماند.
اینست بزرگترین اشتباهی که مردم در هنگام عاشق شدن مرتکب میشوند...آنها میخواهند عشق را به اجبار حفظ کنند...به او امر کنند ...از او انتظار دارند...او را محدود میکنن...
بدینگونه است که عشقشان همچون همان آبها با کوچکترین تکانی از بین میرود و نابود میشود...
عشق باید آزاد باشد ... نمیتوانند طبیعت عشق را تغییر دهند...
اگر کسی را دوست دارید اجازه بدهید آزاد باشد...او را زندانی افکارو عقاید خود نکنید...
بدهید اما انتظار گرفتن نداشته باشید....
متقاعد کنید اما امر نکنید...
حفظ کنید اما اسیر نکنید...
خواهش کنید اما دستور ندهید..
بر لب جویی و در کنار کسی که دوستش داشتم نشسته بودم.کف دستش را در جوی فرو برد و آن را بیرون آورده و به من نشان داد و گفت:آبی که کف دستم جای گرفته میبینی؟این نشانه عشق من است!
و به راستی چنین بود...مادامیکه دستانمان را با دقت باز نگه داریم آب در کف دستها باقی میماند.اما اگر انگشتانمان را سفت و سخت به هم بچسبانیم و و سعی کنیم که آبها را به اجبار در دستهایمان نگه داریم یک قطره آب هم در کف دستهایمان باقی نمی ماند.
اینست بزرگترین اشتباهی که مردم در هنگام عاشق شدن مرتکب میشوند...آنها میخواهند عشق را به اجبار حفظ کنند...به او امر کنند ...از او انتظار دارند...او را محدود میکنن...
بدینگونه است که عشقشان همچون همان آبها با کوچکترین تکانی از بین میرود و نابود میشود...
عشق باید آزاد باشد ... نمیتوانند طبیعت عشق را تغییر دهند...
اگر کسی را دوست دارید اجازه بدهید آزاد باشد...او را زندانی افکارو عقاید خود نکنید...
بدهید اما انتظار گرفتن نداشته باشید....
متقاعد کنید اما امر نکنید...
حفظ کنید اما اسیر نکنید...
خواهش کنید اما دستور ندهید..